جدول جو
جدول جو

معنی مل ملا - جستجوی لغت در جدول جو

مل ملا
آرام آرام آهسته آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل مولا
تصویر گل مولا
عنوانی برای مرد درویش، درویش
فرهنگ فارسی عمید
(گِلِ مَ)
گلی را گویند که ازبرای بهم وصل کردن اتصال آجر و سنگ و خشت و یا کشیدن بر روی دیوار استعمال کنند. (سفر خروج 1:14 سفر لاویان 14: 41 و 42 سفر خروج 13:10). این گل عموماً از گل سرخ و کاه بهم آمیخته ساخته میشد و گاهی اوقات از ریگ و خاکستر و آهک ترتیب می یافت و بعضی اوقات در عوض گل قیر استعمال مینمودند، چنانکه در خرابه های بابل دیده میشود. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به ملاط شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مُلْلا)
نام یکی از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر است. این دهستان در جنوب رودزهره واقع و محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و گله داری است و از 6 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده است. جمعیت آن در حدود 1600 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ کَ)
دهی از دهستان علی آباد است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا کَ)
دهی از دهستان تالارپی است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ دَرْ رِ)
دهی از دهستان الند است که در بخش حومه شهرستان خوی واقع است و 453 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
دهی از دهستان برده سره است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
دهی از دهستان طیبی گرمسیری است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. این ده از دو محل بالا و پایین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم، واقع در 67000گزی جنوب خاوری راین و 2000گزی راه شوسۀ بم به جیرفت. دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
در لهجۀ گناباد خراسان، مایۀ نفرت و انزجار. کثیف. متعفن. (یادداشت محمد پروین گنابادی). شوخگن. مایۀ تهوع. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کُ مِلْ لا)
یکی از علمای کشاورزی روم قدیم است که در قرن اول میلادی می زیسته و مقالاتی چند راجع به زراعت و نگاهداری طیور و تربیت زنبور و غیره نگاشته است. (از تمدن قدیم، ترجمه نصراﷲ فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
دوستی صادقانه و بی تقلب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملچ ملچ
تصویر ملچ ملچ
با صدا (صدای خوردن چیزی) : (خوراکیها را در دهان گنده اش می تپاند و ملچ ملچ می جوید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتملا
تصویر محتملا
شاید گاس احتمالا شاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل ملاط
تصویر گل ملاط
گل لابند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل مولا
تصویر گل مولا
درویش عنوانی است که به درویشان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل مولا
تصویر گل مولا
((گُ لِ مُ))
عنوانی است که به درویشان دهند
فرهنگ فارسی معین
احتمالاً، شاید، گویا، یحتمل
متضاد: یقین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کلاه کثیف و بویناک کچل ها
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه نمدی
فرهنگ گویش مازندرانی
بیضه ی حیوان، نوعی قارچ سنتی، در باور عوام از آن به عنوان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گلی خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
ناز نازی، فردی که در مقابل بیماری های آسیب پذیر باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لاله آباد شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
میوه ای که بر اثر رسیدن دهن باز کندمانند: انار و انجیر
فرهنگ گویش مازندرانی
کته ی بسیار نرم
فرهنگ گویش مازندرانی
ماده سگ هر جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
شوهرخواهر داماد
فرهنگ گویش مازندرانی
ماست تازه مایه زده، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
آهسته آهسته، نوعی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
مار و دیگر خزندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
در میانه ی کارها
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قلعه ای در شوندشت، بنای تاریخی و عظیم ملک قلا یا ملک
فرهنگ گویش مازندرانی